Template By: LoxBlog.Com
فیسبوک به سبک ایرانی
مشاوره عشق
☺☺ طنزبلاگ ☻☻
دل شکسته
الكترونيك -برق
مريلا
سوشا نيوز
دنیای فوتبال
سلام چه خبر
دلتنگی هایم برای تو
عشق،عاشقی،داستان،ماورا،شعر
بازار ایرانی
جغرافیای کوچک من
A.G
وبلاگ جامع پرستاری
دختر دبیرستانی
دانلود کلیپهای باله
دل نوشته های دختری تنها و پر از غم
دهکده سرگرمی
پارادیس نسرین
عشق
SBOX
پیام رایانه
وبـ ـبرگر +شــما
به نام آنکه تو را آفريد...
((طنز))
همه چی برای دانلود
همه چی هست
حال خوب من
تماشا خانه
ali14.LXB.ir
Eshgh
بياتو دم در بده
وبلاگ شخصی من
فروشگاه
ساخت زيباترين بنر ها
saye in vacuum2
bia2looloo
عربي آسان
اگه عاشقی
عصر اچ دو
دنیای خنده
جنگ نرم
سامانه ارسال پیامک
ردیاب خودرو
تبادل
لینک
سلام دوست عزیز:واسه تبادل
لینک اولش باید منو
با عنوان
بیا2 و
آدرس
amollazehi.Loxblog.ir
لینک
کنی بعدش
مشخصات لینکتو
این پایین
بنویس . اگه لینکم کرده باشی به صورت
خودکار در وبلاگم
لینک میشی از تبادل لینک و همکاریت ممنونم
لاي اين شب بوها ، پاي آن كاج بلند. روي آگاهي آب ، روي قانون گياه . ***** من مسلمانم . قبله ام يك گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده من . من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف . سنگ از پشت نمازم پيداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است . من نمازم را وقتي مي خوانم كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو من نمازم را ، پي (( تكبيرة الاحرام )) علف مي خوانم پي (( قد قامت )) موج . ***** كعبه ام بر لب آب كعبه ام زير اقاقي هاست . كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهربه شهر (( حجر الاسود )) من روشني باغچه است . ***** اهل كاشانم من پيشه ام نقاشي است گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه شود . چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم پرده ام بي جان است . خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است . ***** اهل كاشانم من. نسبم شايد برسد .. به گياهي در هند ، به سفالينه اي از خاك (( سيلك )). نسبم شايد ، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد . ***** پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ، پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ، پدرم پشت زمان ها مرده است . پدرم وقتي مرد ، آسمان آبي بود ، مادرم بي خبر از خواب پريد ، خواهرم زيبا شد . پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند . مرد بقال ازمن پرسيد: چند من خربزه مي خواهي ؟ من ازاو پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟ ***** پدرم نقاشي مي كرد . تار هم مي ساخت ، تار هم مي زد . خط خوبي هم داشت . ***** باغ ما در طرف سايه دانايي بود . باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه ، باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس آينه بود . باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود . ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويم در خواب . آب بي فلسفه مي خوردم . توت بي دانش مي چيدم . تا اناري تركي بر مي داشت . دست فواره خواهش مي شد . تا چلويي مي خواند ، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت . گاه تنهايي ، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد . ***** شوق مي آمد ، دست در گردن حس مي انداخت . فكر ، بازي مي كرد زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار . زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود . يك بغل آزادي بود . زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود . ***** طفل پاورچين پاورچين ، دور شد كم كم در كوچه سنجاقكها بار خود را بستم ، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون دلم از غربت سنجاقك پر ***** من به مهماني دنيا رفتم من به دشت اندوه من به باغ عرفان من به ايوان چراغاني دانش رفتم رفتم از پله مذهب بالا . تا ته كوچه شك ، تا هواي خنك استغنا ، تا شب خيس محبت رفتم . من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق . رفتم . رفتم تا زن ، تا چراغ لذت ، تا سكوت خواهش ، تا صداي پر تنهايي . ***** چيزها ديدم در روي زمين : كودكي ديدم . ماه را بو مي كرد . قفسي بي در ديدم كه در آن ، روشني پرپر مي زد . نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت . من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوبيد . ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي دور شبنم بود ، كاسه داغ محبت بود . من گدايي ديدم ، در به درمي رفت آواز چكاوك مي خواست و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز ***** بره اي را ديدم ، بادبادك مي خورد من الاغي ديدم ، يونجه را مي فهميد در چرا گاه (( نصيحت )) گاوي ديدم سبز شاعري ديدم هنگام خطاب ، به گل سوسن مي گفت : (( شما )) ***** من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور كاغذي ديدم ، از جنس بهار . موزه اي ديدم ، دور از سبزه مسجدي دور از آب سر بالين فقيهي نوميد ، كوزه اي ديدم لبريز سئوال ***** قاطري ديدم بارش (( انشاء )) اشتري ديدم بارش سبد خالي (( پند و امثال )) . عارفي ديدم بارش (( تنناها ياهو )) ***** من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد . من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت . من قطاري ديدم .كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت . ) من قطاري ديدم ، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد . و هواپيمايي ، كه در آن اوج هزاران پايي خاك از شيشه آن پيدا بود : كاكل پوپك ، خالهاي پر پروانه ، عكس غوكي در حوض و عبور مگس از كوچه تنهايي . خواهش روشن يك گنجشك ،وقتي از روي چناري به زمين مي آيد . و بلوغ خورشيد . و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح . ***** پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت . پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت . پله هايي كه به بام اشراق پله هايي به سكوي تجلي مي رفت ***** مادرم آن پائين استكانها را در خاطره شط مي شست ***** شهر پيدا بود رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ سقف بي كفتر صدها اتوبوس گل فروشي گلهايش را مي كرد حراج در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي بست كودكي هسته زرد الويي روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد و بزي از (( خزر )) نقشه جغرافي آب مي خورد ***** بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب چرخ يك گاريچي در حسرت واماندن اسب اسب در حسرت خوابيدن گاريچي مرد گاريچي در حسرت مرگ ***** جشن پيدا بود ، موج پيدا بود برف پيدا بود دوستي پيدابود كلمه پيدا بود آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون سمت مرطوب حياط شرق اندوه نهاد بشري فصل ول گردي در كوچه زن بوي تنهايي در كوچه فصل . دست تابستان يك بادبزن پيدا بود . ***** سفر دانه به گل . سفر پيچك اين خانه به آن خانه . سفر ماه به حوض . فوران گل حسرت از خاك . ريزش تاك جوان از ديوار . بارش شبنم روي پل خواب . پرش شادي از خندق مرگ . گذر حادثــه از پشت كلام . ***** جنگ يك روزنه با خواهش نور . جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد . جنگ تنهايي با يك آواز . جنگ زيباي گلابي ها با خالي يك زنبيل . جنگ خونين انار و دندان . جنگ (( نازي )) ها با ساقه ناز . جنگ طوطي و فصاحت با هم . جنگ پيشاني با سردي مهر . ***** حمله كاشي مسجد به سجود . حمله باد به معراج حباب صابون . حمله لشگر پروانه به بنامه (( دفع آفات )) . حمله دسته سنجاقك ، به صف كارگر (( لوله كشي )) . حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي . حمله واژه به فك شاعر . ***** فتح يك قرن به دست يك شعر . فتح يك باغ به دست يك سار . فتح يك كوچه به دست دو سلام . فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سوار چوبي . فتح يك عيد به دست دو عروسگ ، يك توپ ***** قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر قتل يك قصه سر كوچه خواب قتل يك غصه به دستور سرود قتل مهتاب به فرمان نئون قتل يك بيد به دست (( دولت )) قتل يك شاعر افسرده به دست گل سرخ همه روي زمين پيدا بود نظم در كوچه يونان مي رفت جغد در (( باغ معلق )) مي خواند باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به خاور مي راند روي درياچه آرام (( نگين )) قايقي گل مي برد در بنارس سر هر كوچه چراغي ابدي روشن بود ***** مردمان را ديدم شهرها را ديدم دشت ها را ، كوهها را ديدم آب را ديدم ، خاك را ديدم نورو ظلمت را ديدم و گياهان را در نور ، و گياهان را د رظلمت ديدم
نظرات شما عزیزان:
و خدايي كه در اين نزديكي است :
نويسنده : ملازهی |
تاريخ : چهار شنبه 3 / 11 / 1390برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |